غمگین است

قصه ی غم انگیزیست ؛

دیدن مردی که به اندازه کافی برای خودش درآمد کسب کرده ولی ،

برای وارث، خودش رو به آب نه ؛ به آتش میزنه ...

آخرتی رو به دنیایی میفروشه،

آبی رو به آتشی ...

جملات زیبا گیله مرد

 
 
a42
 

خــوب گوشاتو وا ڪُن بِِبین چی میگَم :

میگَم و میخَندم اما لــــــاس نِمیزَنـَـــم ...
مُودَبانه وَ با لَحن خوب جوابِتو میدَم اَما تیڪ نِمیخورَم ...
گَرم وُ صَمیمی هَستَم اَما هــــَـــرزه نیستَم ...
تَنهام ...
ساکِتم ...
هیچی نیستَم ...
حتی اونقَدري نيستَم کِه عاشـِـــــــــــــــقَم بِشی ...!
وَلي اين وَ بِِدونِ كِه مَن يِِه پسر سادِه سادِه م
l03ln75wjpkzwo2ni95t.jpg

شکسپیر می گه : فراموش کن چیزی رو که نمی تونی بدست بیاری ، و بدست بیار چیزی رو که نمی تونی فراموشش کنی .

خیانت تنها این نیست که شب را با دیگری بگذرانی ...

خیانت می تواند دروغ دوست داشتن باشد...

خیانت تنها این نیست که دستت را در خفا در دست دیگری بگذاری ...

خیانت می تواند جاری کردن اشک بر دیدگان معصومی باشد ...

 

 

مادرم برایم افسانه می گفت ...

پر از شیدایی زمانه؛ لبریز از افسونگری جانانه

و من غافل از گذر عمر؛ در کنار جویبار زمانه؛ تنها سراپا گوش بودم.

روزگار همچنان می نوشت و من شدم افسانه ...

من در خیال خود رود خروشان بودم و جوانیم سنگ های صیغلی خفته در بستر روزگار ...

اما من تنها افسانه ای از آن روزها و رودها بودم ...

با خاطراتی خیس که دیگر با چشم جان هم خوانده نمی شدند .

من همان روزها هم افسانه ای کهنه بودم که بارها و بارها در گذشته های دور نوشته و فراموش شده بودم و غافل در تکراری جدید؛ از بوی ماندگی آن؛ سرمست می شدم و خیره در چشمان معصوم کودکم برایش افسانه می گفتم :

افسانه قدیمی زندگی را ...

تعداد صفحات : 5
صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد